کیفیت عالی دوبله قابل پخش در تمامی دستگاههای خانگی و کامپیوتر
قيمت 25000ریال
عنوان فارسی دایره سرخ
عنوان انگلیسی Le Cercle Rouge
توضیحات
«کوری» (دلون) پس از پنج سال حبس از زندان آزاد میشود. اما پیش از ترک
مارسی، مجبور میشود بهزور طلبش را از «ریکو» (ایکان)، رئیس دارودسته
تبهکاران بگیرد و یکی از افراد او را بکشد. در این بین «ووگل» (ولونته)،
خلافکاری که هنگام انتقال به زندان مارسی از چنگ «بازپرس ماتئی» (بورویل)
فرا کرده، در صندوق عقب سواری «کوری» مخفی میشود. و بههنگام جستوجوی
پلیس، «کوری» او را لو نمیدهد، در عوض «ووگل» دو تن از افراد «ریکو» را
خلع سلاح میکند. در پاریس، «ووگل» و «کوری» با «ژانسن» (مونتان)، پلیسِ
سابق الکلی و تیراندازی چابکدست همراه میشوند. آنان با موفقیت چهار
میلیون دلار جواهرات باارزش را از محل نمایششان میدزدند و در اینجا متوجه
میشود که مالخرشان معامله را برهم زده است. «ماتئی» نیز پسر جوان
«سانتی» (پریه)، دوست «ووگل» را به جرم حمل موادمخدر دستگیر میکند و
«سانتی» را برای لو دادن «ووگل» تحت فشار میگذارد. وقتی قرار میشود
«کوری» غنایم را نزد مالخر جدیدی که «سانتی» معرفی کرده، ببرد، «ووگل»
هشدار میهد که این مالخر کسی جزء خود «بازپرس ماتئی» نیست... فیلم
گنگستری دیگری از استاد که بازگشتی است به سبک و سیاق سامورائی (1967) با
خلق فضائی خفقانآور و تاریک (هیچ نوری به داخل محل زندگی بورویلِ کارآگاه
نمیتابد) و شخصیتهائی که مدام در حال نارو زدن به یکدیگرند. فیلم، باز
همزمان و مکان مشخص و واقعی ندارد و ماجراهای آن در فضائی و همآلود
میگذارد. نام فیلم اشارهای است به یک اعتقاد بودائی مبنی بر اینکه آدمها
چه بخواهند و چه نخواهند در دایره سرخی به سر میبرند که سرنوشت برایشان
تعیین کرده و در این دایره سرانجام همه به هم خواهند رسید. دایره سرخ ملویل
نام فیلمش را از گفته ساکایامونی به وام گرفته است، که بوداست. و گچی که
«کوری» (آلن دلون) در سرک کشیدنی بشتاب به محل بازی بیلیارد روی چوب
بیلیارد میمالد نمودی عینی است از دایرهای سرخ. و مگر نه اینکه زمانی
«کوری» و رفقایش گرداگرد همان میز بیلیاردد به بازی میآمدهاند. اولین
نماهای فیلم از یک چراغ راهنمائی است که همچنان به قرمز و سبز شدن در دیر
هنگام شبی مغشول است که عبور [از] آن اعتبار سرسامآور روز را ندارد. ملویل
شاید با این آغاز تصویری حساب شده، آمادگیای داده است. به تماشاچی، برای
تبیین کلیت قضایای فیلم. آدمهای فیلم «ووژل» [ووگل] (جان ماریا وولونته /
ولونته) و «آقای ماتئی» (آندره بورویل)اند. ملویل در معرفی «ووژل» تأکید
خاصی دارد در نماهائی که او در کوپه قطار دراز کشیده است. و قیاس کنید این
نماها را با اولین نماهای معرفی «جف کاستلو» (آلن دلون)، آدم اصلی فیلم
سامورائی [سامورائی]، و نماهای معرفی «کوری» و «ژانسن» (ایومونتان) در همین
فیلم. «ووژل» در سایه روشن رنگهای یخ زده و مات، در تبوتاب گریز. بظاهر
دست در بند دراز کشیده است، و شاید لانگ شات بزرگ حرکت قطار تنها، زوزه
خزیدن ان بر پهنه وسیع خاکها در سکوت آن وقت مرموز نمودی تصویر شده از
«ووژل» در بند است که سودای گریختن دارد. در این قسمت توجه کنید به عدم
تفاهم عاطفی «آقای ماتئی» و «ووژل»، وقتی «آقای ماتئی» هوس میکند سیگار
بکشد، ولی از آنجا که نمیخواهد به «ووژل» تعارف کند خودش نیز از کشیدن
سیگار منصرف میشود. از کوپهای که «ووژل» در آن دراز کشیده به اطاقی از
زندان که «کوری» در آن دراز کشیده کات میشود، ملویل در این پیوند نگرشی
همانند به این دو مرد دارد. و پیوند موازی در نماهای بعدی در بر دارنده
«کوری» و «ووژل» تأکیدی بر این نگرش است. «کوری» به خاطر حسن رفتار
زودتر از موعد از زندان آزاد میشود، در اطاقیکه «کوری» لوازمش را از
مأمور زندان تحویل میگیرد، گفتار آهسته یک رادیو شنیده میشود که پیامهای
شادیبخشی پخش میکند و در انها برای شنوندگان خود آرزوی خوشبختی میکند.
با توجه به تصویر آنچه که در نماهای این قسمت میگذرد، ملویل انگار
بهحرفهای کلیشهای رادیو دهنکجی میکند. اشاره میکنیم به پیامهای
شادیبخش دیگری از رادیو، درست در همین سو . در سامورائی وقتی «جف کاستلو»
بعد از قتل مرد در کاباره، از پلههای آن هتل کوچک با اضطرابی بجا مانده
از قتل بالا میرود، تا در آن اطاق کوچک بقمار بنشیند، «کوری» بعد از آزاد
شدن از زندان پیش شریک قبلیش میرود. در روبرو شدن با او «کوری» مشکوک
است و این عدم اعتماد را ملویل با اسلحهای که در محل پنهانی پولهاست
موجه جلوه میدهد. «کوری» بعد از ترک شریک قبلیش که محل همیشگی بازی
بیلیارد میرود. که پاتوق قدیمی او هم هست. میز بیلیارد با رویه ماهوتی
سبزش پیش روی «کوری» یاد روزهائی دیگر را زنده میکند. و آدمهائی دیگر را
هم. وقتی «کوری» دستش راا به نشانی آخرین تماسها به نرمی روی ماهوت سبز
میکشد موسیقی در حد تعزل خاطرههائی عزیز تمی محزون و غمناک دارد، و توجه
کنید به تکرار همین تم در نخستین آشنائی «ووژل» و «کوری» در بیابان، و
بعد در مرگ «ژانسن» و «کوری» هم. «کوری» تنها در رودرو شدن با شرارت
حریفان قدیم بازی، محل بازی بیلیارد را غیر قابل اعتماد مییابد. و مشکوک
هم. در این قسمت در نمائی که یکی از مهرههای بیلیارد حرکت ماهرانه و حساب
شدهای میکند، بدون آنکه صاحب عمل در نما باشد با توجه به ربط این نما
به کلیت وقایع این قسمت، غنای ظرافت تصویری فیلمساز پیداست. ملویل به
«ووژل» برمیگردد. فرار او در جنگل و تعقیب او توسط پلیس، و اینکه تعقیب
«ووژل» در فیلم یکجور شکار است، تلقی ملویل ازین تعقیب در جهتی غیر
انسانیتر از یک شکار در نماها تجلی میکند. نمونه میدهم: سگهای تعقیب
کننده، توطئه نامزدانه «آقای ماتئی»، و توجیه خود «آقای ماتئی» از قضیه،
در دیالوگ او با یک آدم دیگر، پلیس و لانگ شاتهای اغراقآمیز از زیادی
آدمهای پلیس و ماشینهاشان و بهخصوص نمائی که در ان پلیس یک حلقه محاصره
برای بچنگ اوردن «ووژل» درست میکند. در توقف چند دقیقهای در
رستوران، «کوری» «ووژل» را که در فرار بشتاب در عقب ماشین او مخفی میشود
میبیند. و در میان راه وقتی پلیس از «کوری» میخواهد که در عقب ماشینش را
باز کند، «کوری» تعلل میکند و بهانه او برای باز نکردن در تأکید صریح
ملویل است در نگرش او برابطه بعدی این دو. «ووژل» در گریز از محاصره
وسیع پلیس به همه چیز و همه کس مشکوک است. و چنین است که به آسانی در حیطه
ایمنی «کوری» پا نمیگذارد. بعد از یک دیالوگ حساب شده «ووژل» انگار که
در عرصه تنهائی مغموم خودش جائی برای «کوری» پیدا میکند، و سیگار که
ملویل با ان بیشتر، تصویری داده است به مهارت از رابطه عاطفی «آقای ماتئی»
و «ووژل»، اینجا نیز به نشانه آغازنده یک دوستی میان «کوری» و «ووژل» به
کار ملویل میآید، توجه کنید به نماهائی که در آنها «کوری» فندک و سیگارش
را برای «ووژل» پرت میکند، و «ووژل» که سردش است سیگاری روشن میکند، و
بهخصوص توجه کنید، بنمائی که در آن دوربین با برداشتی سخت عاطفی «ووژل»
را بهگونهای معصوم و غمگین بهتصویر میآورد. یک مدیوم شات که در آن
«ووژل» بعد از روشن کردن سیگار به «کوری» نگاه میکند. «ووژل» و «کوری»
با تنهائیشان که اینک آمیزهای از فضای ذهنی خسته و مضطرب آنهاست،
رویاروی آن دو حریف قدیمی که به تعقیب آنها آمدهاند میایستند، و آنها را
به قتل میرسانند، ملویل با این ماجرای فرعی درگیری با آدمهای فیلمش جز
پلیس پای تبهکاران شرور را هم به میان میکشد تا در طرح کلی قضیه حرفهای
دیگری را نیز مطرح کند. قیاس کنید با درگیریهای «جف کاستلو» با گروه
تبهکاران در سامورائی. در این میان اشارهای هم هست از طرف فیلمساز به
یک قضیه فرعی دیگر که با مسئله شدن فیلم حداقل برای من که تیزبین هم
نیستم، چندان روشن و واضح نیست. قصدم وزیر کشور است و توجه او به عدم
لیاقت «آقای ماتئی» و چفت و بست دادن این قضیه بطور دقیق به همه ماجرا، که
میدانید، شاید بشود گفت که نوع روش «آقای ماتئی» در شکار آدمها تا حدی
وابسته نوع زندگی خاص اوست. و ملویل این مقوله آخر را در چند نما از زندگی
خصوصی او چه خوب نشان داده، و بهخصوص در علاقه او به گربههای پروار
شده، در میان کار «آقای ماتئی» و آنچه که ازین گربههای فربه برمیآید چه
رابطهایست؟ سومین آدمی که باید جای خالی خودش را در «دایره سرخ» پر
کند «ژانسن» است، ملویل با چند نمای کوتاه جائی که «ژانسن» در آن روزهایش
را میگذراند به خوبی به تصویر میگیرد. و نخستین نمای معرفی او تصویری از
کابوسی است که «ژانسن» گرفتار آنست، در مقایسه کلیت نماهای شناساننده
«ووزل»، «کوری» و «ژانسن»، یک وجه مشترک تصویری بین هر سه که روی تخت دراز
کشیدهاند وجود دارد. و در این تجانس تصویری «ووژل» و «کوری» به هم
نزدیکترند و «ژانسن» که آرامش ظاهری آن دوی دیگر را ندارد. شاید بهخاطر
گدشته مشکوکیست که روی دوشش سنگینی میکند. سالهائی که چندان به آن
دلبسته نیست. و نماند که باز در فیلم مثله نشده انکار به آسانی پیدا بوده
است که «ژانسن» قبلاً برای پلیس فرانسه کار میکرده، و با همه مثله شدن آن
هنوز اشاراتی هست به این قضیه و کنایاتی. تا شروع سرقت قضیه دیگری هم
هست. دام «آقای ماتئی» برای «سانتی» (فرانسوا پریه) که کابارهدار است،
و اینکه «آقای ماتئی» میخواهد که «سانتی» برای او نیمچه مأموری باشد، که
«سانتی» نمیپذیرد و عکسالعملش عقب زدن تلفن «آقای ماتئی» است. که انگار
بیحرمتی میشود به عکس خانوادگی «آقای ماتئی»، در افتادن عکس و همین عکس
تلویحاً بازگو میکند گذشته «آقای ماتئی» را، و مگر نه اینکه همین
انگیزهایست برای آزار «سانتی» با جلب پسرش، که تهدیدی باشد برای به حرف
آوردن «سانتی» و الخ، و مهارت ملویل در نشان دادن همه این قضایا به ایجازی
این چنین ستودنی است، چه جور هم، سرقت آغاز میشود، «ووژل» و «کوری» با
لوازم مخصوص بمحل سرقت میروند. وقتی آنها وارد یکی از راهروها میشوند
سروصدای عدهای که انگار بیک پارتی شبانه مشغولند شنیده میشود و این باز
طنز خاص ملویل است، «ووژل» و «کوری» در کارهای محتاطانهشان برای سرقت
تنهائی خاصی دارند، ناچیزترین حرکت آدمهای ملویل بازگوی کلیتی عاطفی و
نهفته در آنهاست، هیجان در نماهای این قسمت تنها هیجان خاص فیلمهای پلیسی
نیست و بیشتر سوئی عاطفی و حسی دارد. وقتی «کوری» و «ووژل» در سکوت وسیع
روی بام محل سرقت به آرامی حرکت میکنند (و بهخصوص توجه کنید به ترکیب
رنگهای خاص) تنهائی غمانگیزی در رفتارشان هست که توجه تماشاگران را از
عمل و هیجان آن به خود آدم فیلم و درون او منتقل میکند. هیجان این
نماها بیشتر از آنکه سوئی دلهرهآور داشته باشد بهگونهای یخزده و سرد
است، توجه کنید بسکوت نماها، و واکنش کار آدمها در چهرهشان، وقتی «ووژل» و
«کوری» از آن طناب آهسته پائین میآیند، وقتی «ژانسن» در آن لانگشاتهای
دقیق بآرامی از پلهها بالا میرود، هیجان در بطن تصویر هیجانی است که از
عمق یک سردی و سکوت برمیخیزد، و چنین سردی و سکوت است که در نمود
همهجانبهاش تصویرگر تنهائی این آدمهاست، توجه کنید به عدم دیالوگ در همه
این نماها. جواهرات که دزدیده میشود. «آقای ماتئی» جز فرار «ووژل»
درگیر قضیهای دیگر است و «سانتی» بهخاطر پسرش حاضر به همکاری با او شده
است. فروشنده قبلی جواهرات حاضر بخریدن جواهرات نیست، و در این میان انگار
تبانی با شریک قبلی «کوری» در بین است. «آقای ماتئی» در حیله خود برای
شکار موفق میشود، «کوری» تنها وارد کاباره میشود، قیاس کنید حالت کلی
«کوری» را در کاباره در این فیلم و «جف کاستلو» را در کاباره سامورائی،
دختر فروشنده گل سرخی به «کوری» میدهد، ملویل در گل بودن و رنگ سرخ ان
تأکیدی تصویری دارد. این تأکید تصویری غنی در قسمت بعد بار عاطفی خود را از
«کوری» به «ووژل» منتقل میکند. در دیدار «کوری» و «آقای ماتئی» پیش
رفتگی تاریکیها در روشنائیها در تصویر، یک نمود تصویری مشکوک به نما
میدهد که در آن بفضای مبهم خذعه و نیرنگ تأکید میشود. در قسمت بعد
وقتی «کوری» برای بردن جواهرات به خانه میرود در «ووژل» نشانهای از
اظطراب و دلهره یک فرجام تلخ هست. همین اضطراب را بهگونهای دیگر معشوقه
«جف کاستلو» در سامورائی دارد وقتی «جف کاستلو» برای آخرین بار پیش او
میرود. توجه کنید به دیالوگهای «کوری» و «جف» در آخرین واکنش «ووژل» و
آن معشوقه. (جملهای باین مضمون: نارارحت نشو. ترتیب همه کارارو میدم، یا
همه چیز درس میشه). وقتی «کوری» تنها، در آسانسور پائین میرود، دوربین
متناوباً به «ووژل» نگران سرک میکشد، و این نماها با پیوندی شاعرانه از
چشمگیرترین و غنیترین نماهای فیلم است. آخرین قسمت تلهایست که «آقای
مائتی» برای «کوری» گذاشته است، و قیاس کنید در تله افتادن «کوری» را با
رفتن «جف کاستلو» به کاباره در سامورائی، پیوستن «ووژل» به «کوری» و بعد
سررسیدن «ژانسن» که قبلاً جوانمردانه از منافع جواهرات کنار کشیده است.
آخرین حرفهای ملویل در طرح کلی مسئله است. «ژانسن» تنها به رودررو شدن با
صمیمیت «کوری» و «ووژل» در این ماجرا بهعنوان منافع سرقت بسنده کرده
است. اگرچه جوانمردانه در پایان کار به «کوری» میپیوندد. و «ووژل» که در
دلشوره خود در انتظار «کوری» پایبند نیست و میخواهد تا صمیمانه خودش را
در فرجام «کوری» سهیم بداند. مرگ این سه تن در آن موقعیت زمانی و مکانی
بهخصوص، و توجه کنید که بیشتر زمان فیلم مثل سامورائی در شب میگذرد باز
از زیباترین و در عین حال شعرگونهترین نماهای فیلم است، وقتی «ووژل»،
«ژانسن» و «کوری» در زمینه سبز چمنها بروی زمین میغلطتند ترکیب تصویری
نماها در نهایت غنای استتیک است، و توجه کنید به موسیقی محزون و غمناکی که
پیشتر هم در آشنائی «ووژل» و «کوری» و کشیدن دست «کوری» روی ما
کشور تولیدکننده فرانسه و ایتالیا
آهنگساز(موسیقی متن) اریک دو مارسن
سال تولید ۱۹۷۲
محصول روبر دورفمان
کارگردان ژان پییر ملویل
فیلمنامهنویس ژان پییر ملویل
فیلمبردار هانری دکا
هنرپیشگان آلن دلون، بورویل، ایو مونتان، فرانسوا پریه، جان ماریا ولونته، آندره ایکان، پییر کوله و پل کروشه.