همه مردان رئيس جمهور (رابرت ردفورد و داستین هافمن)
کیفیت عالی دوبله قابل پخش در تمامی دستگاههای خانگی و کامپیوتر
قيمت 25000ریال
عنوان فارسی همه مردان رئیسجمهور
عنوان انگلیسی All The President's Men
توضیحات
سیزانویه سال 1973. «ریچارد نیکسن» برای ادای توضیح در مقابل رئیس دیوان
عالی کشور و نمایندگان سنا، با هلیکوپتر وارد میشود. چند ماه پیش از
آن، در هفده ژوئن 1972، در ستاد فرماندهی دموکراتها در دل مجموعه واترگیت
در واشینگتن، پنج سارق با وسایل مدرن استراق سمع دستگیر میشود. بازجوئی
از متهمان، «باب وودوارد» (ردفورد) - گزارشگر تازه کار از سازمان سیا
بازنشسته شده، حیرتزده میشود. در دفتر روزنامه، «وودوارد» میفهمد که
گزارشگر پُرانرژی و سختکوشی به نام «کارل برنستاین» (هافمن) هم ماجرا را
دنبال میکند. پس از اثبات ارتباط میان متهمان با مشاور کاخ سفید، «هوارد
هانت»، و ارتباط او با «چارلز کالسن»، مشاور مخصوص منبع اطلاعاتی عالی
رتبه و مرموز «وودوارد» با نام مستعار «گلوی عمیق» (هالبروک) به آنان
توصیه میکند که «رد پول را بگیرید»؛ در پایگاه گروه سارقان در میامی،
«برنستاین» درمییابد که آنان بودجهای را در اختیار داشتهاند که زمانی
در اختیار «ماریس استانس»، مدیر امور مالی کمیته انتخاب مجدد رئیسجمهور و
وزیر سابق بازرگانی بوده است. با تشویق سردبیرِ «پایتختِ» روزنامه، «هاری
رُزنفلد» (واردن)، و با وجود همکاری نکردن بقیه کارکنان، این دو فهرستی
از پرسنل کمیته انتخاب مجدد به دست میآورند، اما همه آنان ترسیدهاند و
حاضر نیستند حرف بزنند؛ تا اینکه «برنستاین»، رئیس دفتر «استانس»
(الکساندر) را پیدا میکند، و او به وجود بودجهای پنهانی در کمیته و
نظارت «جان میچل» بر آن، اعتراف میکند. این بودجه در عملیاتی وسیع، و
برای تحقیق در مورد مخالفان سیاسی و تضعیف نامزدهای حزب دموکرات به کار
رفته است. صندوقدار سابق کمیته، «هیو اسلوان»، بهطور ضمنی تأئید میکند
که مشاور ارشد رئیسجمهور، «باب هلدمن»، بر این بودجه نظارت داشته؛ هر چند
که وقتی «اسلوان» اسم بردن از «هلدمن» را در مقابل هیأت عالی تحقیق
درباره واترگیت تکدیب میکند، داستان «واشینگتن پست» به شدت مورد حمله
قرار میگیرد. اما «گلوی عمیق» دخالت «هلدمن» را در ماجرا تأئید میکند و
به «وودوارد» میگوید که کل آدمهای اطلاعاتی آمریکا آلوده این ماجرا
هستند و ممکن است جان او و «برنستاین» در خطر باشد. در حالی که «نیکسن» -
که دوباره بهعنوان رئیسجمهور انتخاب شده - شوگند یاد میکند، فعالیت این
دو خبرنگار ادامه مییابد. عنوانبندی پایانی، وقایع منجر به استعفای
«نیکسن» رامرور میکند. * از فیلمهای مهم دهه 1970، در درجه اول
بهخاطر انگشت گذاشتن بر یک رویداد تأثیرگذار سیاسی که منادی حال و هوای
یأسانگیز این دهه (برای جامعه آمریکا) نیز بود و در درجه دوم بهخاطر
ارائه ترکیبی جدید از انواع ژانرها: تریلر سیاسی، فیلمهائی با مضمون
رفاقت مردانه، داستان کارآگاهی، فیلمهای خبرنگاری مُدل دهه 1930 و
زندگینامهای. حاصل کار فیلمی بود که قدرت تطبیق مثالزدنی هالیوود با
شرایط و اوضاع دگرگون شده را به رخ میکشید. هافمن و ردفورد از گزارشگران
خستگیناپذیر، ستاره میسازند، فیلمنامه گُلدمن براساس کتاب وودوارد و
برنستاین، پیچ و خمهای این افشاگری را با جزئیات تمام ترسیم میکند و
فیلمبرداری حیرتانگیز ویلیس حس و حال ژورنالیستی داستان را اعتلا
میبخشد. همه مردان رئیسجمهور همهی مردان رئیسجمهوری [همه مردان
رئیسجمهور] ساختهی پر سروصدای آلن پاکولا براساس کتابی به همین، نام،
نوشتهی کارل برنشتاین [برنستاین] و باب وودوارد، روزنامهنویسان افشاگر
قضیهی واترگیت، برخلاف انتظاری که در من به وجود آورده بود، و بهرغم
مقالهها و بررسیهای طولانی و گاه تحسین آمیزی که اینجا و آنجا دربارهاش
نوشته شده، تا حد بسیار ناامید کننده است. ناامیدکننده نه به خاطر
سینمایش، بلکه به خاطر موضوع و متنی که قابلیت برگردان سینمائی، دست کم به
این شیوه و سبک - چندانی نداشته است. پاکولا کارگردانی است که دید دقیقی
در بررسی جزئیات حادثهای که بدان میپردازد دارد. این دقت و درک را
بهویژه میتوان در ترتیب توالی حوادث که بدان میپردازد دارد. این دقت و
درک را بهویژه میتوان در ترتیب توالی حوادث و شیوهی پیوند صحنهها به
منظور ایجاد ضرباهنگی هیجانانگیز و انتظارآفرین دید. همهی مردان
رئیسجمهوری، همانگونه که به راستی قضیهی واترگیت و نقش دو روزنامهنویس
واشینگتن پست در آن بود، به ساختمانی میماند که آجر به آجر و پله به پله
بالا میرود تا بنائی مستحکم شود. هیجان و سرگردانی «وودوارد» (رابرت
ردفورد) و «برنشتاین» (داستین هافمن) در قضیهای که در واقع هیچ سرنخی
ندارد و تنها احساس غریزی و شواهدی مبهم خبر از غیر عادی بودن آن میدهد، و
آشکار شدن تدریجی حقایق و شواهد تازه و روشنتر تا مرحلهی متزلزل شدن
کاخ سفید و با همهی محکمکاریها و قدرتهایش، با ظرافت و منطق سینمائی
تحسینانگیزی سرهم شده. با این همه، به چند دلیل همهی مردان رئیسجمهوری
در حد یک فیلم متوسط باقی میماند. نخست آنکه قضیهی واترگیت، بیش از آنچه
در ابتدا بهنظر میرسد یک رویداد سیاسی است تا حادثهای پلیسی یا
جاسوسی. بنابراین هیجانی که میآفریند، کمتر در روند پیگیری شواهد متوالی
است و بیشتر در آشکار شدن نتایج سیاسی این پیگیریها جناحها و تشکیلات
گوناگون سیاسی و اجتماعی ایالات متحد در برابرشان است. از سوی دیگر
«واترگیت» با همهی ابعاد جهانیش و بهرغم شهرت و بازتاب فراوانی که در
همه جای دنیا یافت، حادثهای به شدت و صرفاً «آمریکائی» بود. حادثهای که
در متن یک دمکراسی ویژه و سلسلهای از روابط متقابل نیروهای سیاسی و
اجرائی با مردم و نهادهای مردمی اهمیت مییابد و در نظامهای دیگر سیاسی و
اجتماعی، اگر هم قابل درک باشد، چندان ملموس نیست. پرسشهائی از این قبیل
در برابر واقعهی «واترگیت» و بهویژه در همهی مردان رئیسجمهوری
بیپاسخ میماند: چرا در ایالات متحد که حکومتش دستگاههای نیرومند و
کارای پلیسی و جاسوسی دارد، دو روزنامهنگار ساده (که حتی در روزنامهی خود
موقعیت درخشانی ندارند) میتوانند تقریباً بیهیچ مانعی آنقدر دربارهی
یک فساد حکومتی موشکافی کنند که بزرگترین قدرت سیاسی کشور را به سقوط و
آبروریزی بکشانند؟ چرا کسی نمیکوشد در یک مرحله یا مرحلهای دیگر از
فعالیتهای آنان به ترتیبی جلویشان را بگیرد؟ چرا در کشوری که برای بیست
دلار و کمتر هر روز چندین نفر کشته میشوند، کسی به فکر از میان بردن این
مزاحمان نمیافتد، آیا براستی نیروئی در ایالات متحد وجود نداشت که بر
واشینگتن پست فشار بیاورد و جلوی ادامه انتشار مقالههای مربوط به واترگیت
را بگیرد؟ اگر چنین نیرو یا نیروهائی وجود داشت (که همه میدانیم وجود
داشته و دارد) چرا دخالتی نکرد(ند)؟ چرا همهی کسانی که به طریقی آلودهی
قضیهی تقلب انتخاباتی بودند به آسانی - یا به دشواری اما سرانجام - به
پرسشهای ساده و مستقیم دو زوزنامهنویس کنجکاو پاسخ میدادند و خود به
عواملی برای کشف مسأله بدل میگشتند؟ آیا بهراستی «عذاب وجدان» بزرگترین
محرکشان بود؟ و بسیاری پرسشهای دیگر... و سرانجام، همهی مردان
رئیسجمهوری بخش بزرگتری از خاصیت و هیجان خود را به خاطر وابستگی شدید
قضیهی واترگیت به «زمان» از دست میدهد. حادثهای که با آنهمه طول و
تفصیل بررسی و کاویده شد، دیگر چیز مبهمی برای عرضه کردن در قالب یک فیلم
ندارد. خلاصه، فیلم از نظر موضوع بسیار کهنه و تکراری مینماید. این، البته
سرنوشت بسیاری از رمانهائی (واقعی یا غیر واقعی) است که بدل به نوار
سلولوئید میشود. جالبترین نکتهای که در فیلم پاکولا وجود دارد، نمایش
شیوههای کار یک روزنامه در آمریکاست. طرز کار هیأت تحریری واشینگتن پست،
روابط ویراستاران با نویسندگان و خبرنگاران، رابطهی روزنامهها با
یکدیگر و با مردم... گرچه به قول نویسندهی نیویورکر: رابرت ردفور، برای
عضویت در هیأت تحریریهی یک روزنامهی خبری بیش از حد تروتمیز و خوشگل به
نظر میرسد. مسألهای که بیرون از دایرهی بحث دربارهی خود فیلم جالب
بهنظر میرسد، ضدونقیض بودن نظر منتقدان فیلم در مورد، همهی مردان
رئیسجمهوری است. نقدها و بررسیهای این فیلم، آنرا از حد یک اثر بیارزش
تا مرز یک شاهکار پائین و بالا میبرد. اما اندکی توجه و غور، مثلاً در
روزنامهها و مجلات فرانسه زبان، نوع و منشأ این نوسان عقاید را روشن
میسازد: منتقدان دست چپی و نشریاتی که تمایلات چپگرایانه دارند، همه فیلم
را تحسین کردند، از جملهی اینها میتوان ژان لوئیبوری منتقد سینمائی
نوول ابسرواتور را نام برد. بوری فیلم را «عالی» توصیف کرد. در برابر
نشریات و منتقدان بیطرف یا راستگو (که شمارشان بسیار بیشتر است) چندان
اقبالی به آقای پاکولا و فیلمش نکردند. تا آن حد که مثلاً اریک رولو
نویسندهی پاریزین لیبره فیلم را «بیارزش» خواند و میشل مورت نویسندهی
فیگارو به آن عنوان «کمارزش» داد. میبینید که حتی در پاریس هم گاهی
«هنر» فدای اختلافهای مسلکی و سیاسی میشود؟ و بالاخره، بگذارید از
بازیهای خوب هر دو غول فیلم ردفورد (با زیبائی فیزیکی و تسلط کمنظیرش) و
هافمن (با طنز دلچسب و ملایمی که همواره در نقشآفرینی دارد) یاد کنیم و
بگذریم. (بهروز صوراسرافیل آبان 1355)
کشور تولیدکننده آمریکا
آهنگساز(موسیقی متن) دیوید شایر.
سال تولید ۱۹۷۶
محصول والتر کابلنز
کارگردان آلن ج. پاکولا.
فیلمنامهنویس ویلیام گُلدمن، برمبنای کتابی نوشته کارل برنستاین و باب وودوارد.