|
خرید فیلم کلاسیک مکبث |
کیفیت عالی دوبله قابل پخش در تمامی دستگاههای خانگی و کامپیوتر
قيمت 25000ریال |
|
|
عنوان فارسی مکبث
عنوان انگلیسی Macbeth
توضیحات
«مکبث» (فینچ) و «بانکوئو» (شا)، اشرافزادههای اسکاتلندی، در دربار
(شاهدانکن) (سلبی) صاحب مقام و منصب هستند. روزی سه ساحره پیشگو بر سر
راه آن دو ظاهر میشوند و به آنان میگویند که چه سرنوشتی در انتظارشان
است: «مکبث»، «دانکن» را به قتل میرساند و خود بر تخت پادشاهی مینشیند.
او برای استمرار حکمرانیاش افراد دیگری را نیز به کام مرگ میفرستد و در
این راه از «راس» (استراید) کمک میگیرد. «بانکوئو» نیز با تشریک مساعی
«راس» به قتل میرسد. در این فضای مرگبار، «لیدی مکبث» (آنیس) نیز خودکشی
میکند و زندگی برای «مکبث» جهنم میشود. سرانجام «مکبث» خود نیز بهدست
«مکداف» (بیلر) به قتل میرسد و «مالکوم» (چیس) بر تخت پادشاهی
مینشیند... * نسخه بحثانگیز پولانسکی و تاینن (همکار فیلمنامهنویس
او و منتقد ادبی نامدار) از تراژدی پُرآوازه شکسپیر تا حد زیادی از
ابهامها و پیچیدگیهای متن اصلی میکاهد و همین سادهسازی باعث اعتراض
کسانی میشود که حاضر به پذیرش قامت «زمینی» برای قهرمانان شکسپیر نیستند.
خشونت درونی نمایشنامه و جنونزدگی «مکبث» کانون توجه پولانسکی است و
ارواح شریری که بر زندگی و روح آدمیان حکم میرانند، آشکارا برای او
«خیالی» نیستند. بازیهای ناتورالیستی - از جمله فینچ و آنیس که جوانتر از
عرف نقشهایشان هستند - در تقابل با حس و حال فراطبیعی و هم و جادو قرار
میگیرند. این نخستین فیلم پولانسکی پس از قتل وحشیانه همسرش، شارون تیت و
به گفتهای محملی برای خلاصی از بار این خاطره دهشتبار بود. مکبث فیلم
کردن تراژدی مکبث توسط رومن پولانسکی، گرچه از نقطه نظر تمایل وی به فیلم
کردن یک نمایشنامه دستمالی شده - که قبلاً چندین بار فیلم شده است - ممکن
است حیرتانگیز باشد، اما از سوی دیگر با اعتنا به آنکه تراژدی مکبث به
پلیدی روح آدمها و به اهریمن صفتی آنها اشاراتی صریح و گزنده دارد، فیلم
کردن این نمایشنامه توسط پولانسکی جائی برای تعجب باقی نمیگذارد، چرا که
عریان کردن تباهیهای سرشت آدمی و شهادت بر حضور اهریمن - و حتی مادی کردن
وجود شیطان - تم همیشگی فیلمهای پولانسکی بوده است. و چنین تمی در میان
آثار شکسپیر، بهترین و اثیریترین تبلورش را در مکبث دارد، در واقع بین همه
نمایشنامههای شکسپیر، تنها مکبث است که میتواند بهترین توافق و سازگاری
را با «خط فکر» شخصی پولانسکی و ایدهآلهایش از یک سینمای مؤلف «منحصر به
خود» داشته باشد و با شناختی که از پولانسکی از طریق فیلمهای گذشتهاش
داریم، بهراحتی میتوانیم قضاوت کنیم که اثری مثل مکبث، بهترین استعدادها
را بهعنوان دستمایه کار فیلمسازی مثل پولانسکی داشته است. از تراژدی
مکبث، پیش از این چند ورسیون سینمائی دیگر هم عرضه شده که در این میان از
همه معروفتر، فیلمی است که اورسون ولز [اورسن ولز] به سال 1948 ساخت و نیز
فیلمی به اسم اریکه خونین [سریر خون] که آکیرا کوروساوا به سال 1957 ساخت
(این فیلم در برنامه نمایش پانزده فیلم کوروساوا در آرشیو فیلم ایران، تحت
عنوان قصری در تارعنکبوت نشان داده شد) و پس از ایندو، پولانسکی ورسیون
سینمائی تازه و بسیار وفادارانهای از مکبث را به سال 1971 ساخته است، یعنی
درست در سالهائیکه دیگر کمتر فیلمسازی تمایلی به فیلم کردن وفادارانه و
مقید یک نمایشنامه تاریخی نشان میدهد، پولانسکی تنها با دستکاریهائی چشم
پوشیدنی، فیلمی براساس تراژدی مکبث ساخته است. فیلمی که گرچه بسیار «عظیم»
مینماید، اما بهترین کار پولانسکی نیست و پشت «عظمت» آن بیشتر شکسپیر
ایستاده است تا پولانسکی. مسأله در واقع برسر اقتباس سینمائی یک اثر
ادبی است، فیلم کردن جزء به جزء یک نوول یا یک نمایشنامه، تا آنجا که
تاریخ اقتباسهای سینمائی متنهای ادبی نشان میدهد، هیچوقت نتایج
توفیقآمیز نداشته است. چرا که اکثراً سازندگان این قبیل فیلمها بهخاطر
وفادار ماندن بهکار خالق ادبی، در جریان کار بهتدریج خودشان را گم
کردهاند و بهصورت مطیع محض اندیشههای خالق اثر ادبی درآمدهاند در
صورتیکه فیلم کردن یک متن ادبی، نوعی «خلق دوباره» اثر است و این
«بازآفرینی» تنها از طریق وجود معارضههای فکری بین فیلمساز و خالق اثر
ادبی است که تحقق مییابد. یعنی فیلمی که به این طریق ساخته میشود، هویتی
کاملاً جدا از هویت اثر مورد اقتباس دارد و تنها بهوسیله یکرشته پیوندهای
ناراتیو با «اثر ادبی» در ارتباط میماند. در ورسیونی که کوروساوا
براساس مکبث ساخت، این برخورد اندیشهها و نظرگاههای شخصی کاملاً بهچشم
میخورد. البته کوروساوا داستان مکبث را کاملاً لوکالیزه کرده بود و حتی
عنوانی غیر از مکبث هم بهفیلمش داده بود (اریکه خونین) اما اینها تنها
تغییراتی در سطح کار بود، چیزیکه به فیلم اعتبار میبخشید، تلاقی دو نوع
جهانبینی خاص بود، جهانبینی کاملاً غربی شکسپیر، و جهانبینی شرقی «متأثر
از تعالیم بودائی» کوروساوا. کوروساوا کوشیده بوه که بار «فاتالیسم
شکسپیری» را بر دوش اثرش سبکتر کند و نقطهنظرهای خودش را جایگزین آن سازد.
به اعتقاد کوروساوا نیکبختی و مصیبت هردو از کردارهای آدمی حاصل میآیند و
«تقدیر» نقش ناچیزی در پدید آوردن آنها دارد، بههمین خاطر میبینیم که
فیلم کوروساوا با وصف شجاعتها و اعمال قهرمانه «مکبث» (که در این فیلم نام
«واشیزو» را داشت و به استادی خیره کنندهئی توسط توشیرو میفونه بازی
میشد) آغاز میشود. صحنه برخورد با جادوگر در پی این سکانس میآید (در
فیلم کوروساوا فقط یک جادوگر میبینیم نه چند تن، او همچنین نیمی از
شخصیتهای نمایشنامه مکبث را از فیلمش حذف کرده است). و یا همچنین در
پایان فیلم حضور قاطع و بیتردیدی از «تقدیر» نمیبینیم. این مسأله اصلاً
مطرح نمیشود که باید «کسی که زاده زنی نباشد»، «واشیزو» (مکبث) را از
میان ببرد، و به جای آن میبینیم که سربازان خود «واشیزو» بهخاطر
نارضایتیهای عمیقی که از رفتار و اعمال بیرحمانه او دارند، تیربارانش
میکنند. مکبث سال 1948 اورسون ولز را من ندیدهام. اما از نقدی که جوزف
مکبراید در کتاب اورسون ولز (از سری انتشارات سینما اون - 1972) بر آن
نوشته است چنین برمیآید که ولز نیز همچون کوروساوا در برگردان سینمائی
مکبث و معارضه فکری با شکسپیر توانسته است تشخیص استایلیستیک خود را با
موفقیت حفظ کند. فیالمثل این خصیصه تمامی سکانسهای افتتاحیه فیلمهای ولز
است که در آنها اشاراتی متافوریک به «گناه جبلی» نهفته در اعمال قهرمان
فیلم هست. ولز بهمنظور حفظ این خصیصه در سکانس افتتاحیه مکبث فیلمش را با
نمائی از دستهای جادوگری که یک کبوتر را در دیگ جوشانشان بشکلی شبیه یک
بچه درمیآورند و سپس تاجی بر سرش میگذارند، شروع میکند. در ورسیون
سال 1971 مکبث هم پولانسکی البته تشخیص استایلیستیک خود را حفظ کرده است،
ولی نه تا آنحد که یک دوستدار کارهای پولانسکی آرزو میکند. هیچیک از
درامهای شکسپیر از نظر منعکس کردن پیچیدگیها و تیرگیهای نهاد بشری،
همتای مکبث نیستند و انتخاب چنین نمایشنامهئی از سوی پولانسکی بههرحال
خودش نوعی اعمال دید شخصی است، بهخصوص آنکه پولانسکی با افزودن همان
آتمسفرهای تیره و خفقانی فیلمهای گذشته بهچنین درونمایهئی توانسته است
به ریتم بصری مناسبی در فیلمش دست یابد. پولانسکی در اقتباس نمایشنامه
مکبث نه فقط خطاگوئیها و تناقضهای داستانی اثر شکسپیر را اصلاح کرده،
بلکه تغییراتی هم در برخی قسمتهای آن داده، فیالمثل کاراکتر «راس» را از
یک نجیبزاده بیریا به یک سردار متملق و خیانتپیشه و «نان به نرخ روز
خور» که از هیچ سازشی ابا ندارد، تغییر داده است (با چنین کاراکتری،
پولانسکی کاراکتر جان کاساوتیس در فیلم بچه روزمری [بچه رُزمری] و سازش او
را با شیطانپرستها به یاد میآورد). پولانسکی همچنین اتفاقهای مهمی را
که در نمایشنامه فقط صحبت از آنها میشود، عملاً نشان میدهد (نظیر دو
صحنه کشتن «دانکن» قتلعام ساکنین قصر «مکداف») و در مقابل صحنههای غیر
مؤثری مثل مجلس پنجم از پرده سوم نمایشنامه را (سرزنش شدن جادوگران توسط
استادشان «هکات») حذف کرده است. اما بهترین مداخله پولانسکی را در
نمایشنامه شکسپیر، باید مربوط به فصل آخر فیلم دانست، نمایشنامه با مرگ
«مکبث» و پادشاه شدن «مالکوم» تمام میشود. اما در فیلم پولانسکی، پس از
این صحنهئی میآید که طی آن «دونالبین» برادر «مالکوم» نزد جادوگران
میرود و گوئی این آغاز تراژدی تازهئی غیر تراژدی قبلی است. «دونالبین»
آمده است تا ببیند زنان طالعبین در طالع او چه بختهائی میبینند، او هم
آزمند جاه و مقام است... یک عنصر اساسی اکثر تراژدیها که همان «آزمندی
تملک و مقام» باشد، و نیز یک عنصر ویژه همه تراژدیهای شکسپیر که «لطمه
دیدن سلامت عقل» یک یا چند کاراکتر است، دو عنصر زیربنائی تراژدی مکبث
هستند که پولانسکی آنها را در آئینه فضائی آکنده از تیرگی و ابهام و
استیلای نیروهای اهریمنی باز میتاباند. پولانسکی علاوه بر این میکوشد
که نمایشنامه اسطورهگون شکسپیر را که پیچیده در انبوهی از استعارهها و
سمبولهای گونهگون است، حتیالامکان به سوی واقعیت بتکاند (البته تا
جائیکه جوهر اصلی نمایشنامه کدر نشود و منظر اساطیری آن از بین نرود). این
کوششی است که به گونهئی هوشمندانه توسط آن استحاله تصویری جذاب نمای
افتتاحیه فیلم سمبولیزه میشود (یک نما از حالت کدری بهتدریج رنگ میبازد
تا منظر واقعی خود را پیدا میکند) در طول فیلم هم پولانسکی به انحاء مختلف
مثلاً از طریق زمینهسازی ناتورالیستی و یا دادن نقاط ضعف عادی انسانی به
کاراکترهایش (بهخصوص در مورد «مکبث» و «لیدی مکبث» و «راس» و «دونالبین»)
با رقههای دیگری از این کوشش نشان میدهد، تا آنجا که در پایان فیلم آدم
اصلاً نمیتواند با شکسپیر شناس معروف فرانسوی پل دوسن ویکتور همعقیده
باشد که «مکبث و لیدی مکبث دیوهائی عظیم و افسانهئی هستند».
(جمشید اکرمی پائیز 1352)
کشور تولیدکننده انگلستان
آهنگساز(موسیقی متن) گروه گوش سوم
سال تولید ۱۹۷۱
محصول اندرو برانزبرگ
کارگردان رومن پولانسکی
فیلمنامهنویس کنت تاینن و پولانسکی، برمبنای نمایشنامهای نوشته ویلیام شکسپیر
فیلمبردار گیلبرت تیلر
هنرپیشگان
جان فینچ، فرانچسکا آنیس، مارتین شا، جان استراید، استیون چیس، پل شلی،
ترنس بیلر، اندرو لارنس، فرانک وایلی و نیکلاس سلبی.
نوع فیلم رنگی، 140 دقیقه.
تاریخ: 1392/06/16
مشاهده :
711 |
|
|
|
آمار |
»امروز : يكشنبه 2 دي 1403
»کل محصولات: 538
»بازدید های امروز :
1039
»بازدیدهای دیروز :
138
» بازدید کل :442422
|
|
|
|